سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خود را از اندیشه ای که مایه فزونی حکمتت گردد و عبرتی که مایه حفظ تو شود، تهی مدار . [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 84 آذر 2 , ساعت 2:10 عصر
« وَکُنِ اللَّهُمَّ بِعِزَّتِکَ لِى فِى الاَْحْوَالِ کُلِّهَا رَؤُوفاً ، وَعَلَىَّ فى جَمِیعِ الاُْمُورِ عَطُوفاً »
« خدایا ! به عزّتت در همه ى احوال و در همه ى امور بر من رئوف و مهربان باش » .
شرح رأفت و مهربانى حضرت محبوب ، از عهده ى احدى از جهانیان هرچند از همه ى علوم بهره مند باشد برنمى آید . گوشه اى از رأفت و مهربانى او را با تعمق در آیات قرآن و روایات مى توان یافت ; و نزدیک ترین راه فهم رأفت و مهربانى توجه به مواضعى است که رأفت و مهربانى از آنجا تجلّى کرده است .
از رسول خدا (علیه السلام) روایت شده است که : چند حاجت از خدا درخواست کردم ، یکى از آنها این بود که گفتم : خدایا ! حساب امّت مرا به خودم واگذار . خطاب رسید : هرچند تو پیامبر رحمتى ولى ارحم الرّاحمین نیستى ، اگر به بعضى از خطاهاى آنان آگاه شوى از آنان بیزار گردى ، بگذار فقط من بر گناه امت تو آگاه باشم .
یا محمد ! حساب ایشان را چنان انجام دهم که تو هم بر زشتى هاى اعمال آنان آگاه نشوى ، پس وقتى گناهانشان را از تو که مظهر رحمت واسعه هستى پنهان کنم به طریق اولى از بیگانگان ، پوشیده خواهم داشت .
یا محمد ! اگر تو به اینان مهربانىِ نبوت دارى ، من با ایشان مرحمتِ خدایى دارم . اگر تو پیامبر آنانى ، من خداى ایشانم . اگر تو امروز آنان را مى بینى ، من از ازل تا ابد نظر عنایت درباره ى ایشان داشته و دارم و خواهم داشت .
 
-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-
گنهکار و عفو پروردگار
شیخ بهائى مى گوید : از مردى مورد اطمینان شنیدم ، گنهکارى از دنیا رفت ; همسرش براى انجام مراسم تغسیل و تکفین و تدفین از مردم درخواست کمک کرد ، ولى شدت نفرت مردم نسبت به آن گنهکار به اندازه اى بود که کسى براى انجام مراسم حاضر نشد ، به ناچار کسى را اجیر کرد که جنازه را به مصلاى شهر ببرد ، شاید اهل ایمان به انجام مراسم اقدام کنند ، ولى یک نفر براى حضور در مراسم حاضر نشد ! پس جنازه را به وسیله ى اجیر به صحرا برد تا آن را بى غسل و کفن و نماز دفن کند .
نزدیک آن صحرا کوهى بود که در آن کوه زاهدى مى زیست که همه ى عمر به عبادت گذرانده بود و میان مردمى که در آن نزدیکى مى زیستند مشهور به زهد و تقوا بود . همین که جنازه را دید از صومعه ى خود به سوى جنازه رفت تا در مراسم او شرکت کند ، اهل آن اطراف وقتى این مطلب را شنیدند به سرعت خود را به آنجا رساندند تا همراه عابد در مراسم مربوط به میت حاضر شوند .
مردم سبب شرکت کردن عابد را در مراسم آن گنهکار از شخص عابد پرسیدند ، گفت : در عالم رؤیا به من گفتند فردا از محل عبادت خود به فلان موضع از صحرا برو ، در آنجا جنازه اى است که جز یک زن کسى همراه او نیست ، پس بر او نماز گذار که او مورد آمرزش و عفو قرار گرفته است .
مردم از این واقعه تعجب کردند و در دریایى از حیرت فرو رفتند . عابد همسر میّت را خواست و از احوالات میت پرسید ، همسر میت گفت : بیشتر روزها دچار یکى از گناهان بود . عابد گفت : آیا عمل خیرى از او سراغ دارى ؟ گفت : آرى سه عمل خیر از او مى دیدم :
 1 ـ هر روز پس از ارتکاب گناه ، جامه هایش را عوض مى کرد و وضو مى گرفت و خاشعانه به نماز مى ایستاد .
2 ـ هیچ گاه خانه اش از یتیم خالى نبود و بیش از مقدارى که به فرزندان خود احسان مى کرد به یتیم احسان مى نمود .
3 ـ هر ساعت از شب بیدار مى شد مى گریست و مى گفت : پروردگارا ! کدام زاویه از زوایاى دوزخ را با این گنهکار پُر خواهى کرد ؟!
 
-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-
غلام عبداللّه مبارک
عطار نیشابورى مى گوید : عبداللّه مبارک غلامى داشت که با او قرارداد بسته بود اگر قیمت خود را با کار کردن به من بپردازى من تو را آزاد خواهم کرد . روزى شخصى به عبداللّه گفت : غلام تو شبانه نبش قبر مى کند و کفن اموات را از بدن اموات بیرون مى آورد و به فروش مى رساند و از فروش کفن درهم و دینار به تو مى پردازد ! عبداللّه از این خبر بسیار غمگین شد . شبى بدون خبر غلام ، دنبال غلام رفت تا به گورستان رسید ، دید غلام وارد قبرى شد و با پوشیدن جامه اى بسیار کهنه و انداختن زنجیرى به گردن صورت بر خاک گذاشت و با نیازمندى هرچه تمام تر به درگاه بى نیاز به مناجات و دعا و گریه و زارى مشغول شد .
عبداللّه ، با دیدن آن حال به گوشه اى خزید و آرام آرام مشغول گریه شد . غلام تا نزدیک سحر مناجات و دعایش را ادامه داد ، سپس از قبر بیرون آمد و رو به جانب شهر گذاشت و با رسیدن به شهر به اولین مسجدى که رسید وارد مسجد شد و به نماز صبح ایستاد و پس از نماز گفت : اى مولاى حقیقى من ! شب به روز رسید ، هم اکنون مولاى مجازى من از من درهم و دینار مى خواهد . خدایا ! چاره ساز بیچارگان تویى و سرمایه بخش به مفلسان و گدایان تویى . در آن حال نورى پدید شد و از میان نور دینارى زر در دست غلام قرار گرفت .
 عبداللّه ، با مشاهده ى این حال بى طاقت شد ، به سوى غلام رفت و سر غلام را به سینه گرفت و گفت : هزار جان چون منى فداى چنین غلامى باد ، اى کاش تو خواجه بودى و من غلام !!
غلام ، چون این وضع را دید ، گفت : خدایا ! تا الآن کسى جز تو از راز من خبر نداشت ، اکنون که رازم فاش شد این زندگى را نمى خواهم ، مرا به نزد خود بر ; در زمزمه و مناجات بود که در آغوش عبداللّه جان به جان آفرین تسلیم کرد !
عبداللّه ، او را با همان جامه ى بسیار کهنه دفن کرد . همان شب رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) را در خواب دید که با حضرت ابراهیم بر براقى سوارند و به سوى او مى آیند ، چون به عبداللّه رسیدند فرمودند : چرا آن دوست و محبوب ما را با جامه ى کهنه به خاک سپردى ؟!
آرى ، وجود مقدس حضرت حق در جمیع احوال و در جمیع امور به صورت هاى گوناگون به بندگانش رأفت و عطوفت دارد و آنان را به ویژه در وقت مناجات و دعا و توبه و راز و نیاز مورد مهربانى و رحمت خود قرار مى دهد .
پادشاها ! جرم ما را درگذار *** ما گنه کاریم تو آمرزگار
تو نکوکارى و ما بد کرده ایم *** جرم بى پایان و بى حد کرده ایم
دائماً در فسق و عصیان مانده ایم *** هم قرین نفس و شیطان مانده ایم
بى گنه نگذشته بر ما ساعتى *** با حضور دل نکرده طاعتى
روز و شب اندر معاصى بوده ایم *** غافل از یؤخذ نواصى بوده ایم
بر در آمد بنده ى بگریخته *** آبروى خود به عصیان ریخته
مغفرت دارد امید از لطف تو *** زان که خود فرموده اى لا تقنطو
نفس و شیطان زد کریما راه من *** رحمتت بادا شفاعت خواه من
چشم دارم کز گنه پاکم کنى *** پیش از آن کاندر لحد خاکم کنى
اندر آن دم کز بدن جانم برى *** از جهان با نور ایمانم برى
 
من که خیلی تحت تاثیر HydroForum ® Groupقرار گرفتم . امیدوارم  خوشتون اومده باشه.HydroForum ® Group


HydroForum ® Group


لیست کل یادداشت های این وبلاگ